Marie and her Family
A young girl lived on the farm with her father and brother. The name of that girl was Marie. She has everything and was very happy, but her mother had lost her childhood. Now her brother is studying and working elsewhere, and she is alone in the farm with her father. Now a bad man rules in their city, so her father wants her brother to come back and help them.
یک دختر جوان با پدر و برادرش در مزرعه زندگی میکرد.اسم دختر ماری بود. او همه چیز داشت و خیلی شاد بود اما مادرش را در کودکی از دست داده بود.
اکنون برادر او مشغول کار و مطالعه در جای دیگری است و او با پدرش در مزرعه تنهاست. یک مرد بدجنس در شهر انها حکمرانی میکند بنابراین پدر ماری از برادر او خواست برگردد و به انها کمک کند.
When Marie's brother come home, she and her father know that he is very different from the past. Marie's father gets upset, but Marie realizes that her brother wants to fight with an unknown path. She decides to support her brother and know that she has a difficult path
زمانی که برادر ماری به خانه برگشت او و پدرش فهمیدند که او با گذشته خیلی فرق کرده. پدر ماری ناراحت شد اما ماری متوجه میشود که برادرش میخواهد به طور ناشناخته مبارزه کند. او تصمیم دارد از برادرش حمایت کند و میداند که مسیر دشواری دارد.
Marie's brother seems calm and gentleman. He has a black horse and his sister has a fabulous white horse. They act on the basis of their decisions and are popular among the people. In a short time, their father understands this and decides to keep this secret.
برادر ماری آرام و نجیب زاده به نظر می رسد. او یک اسب سیاه و خواهرش یک اسب سفید افسانه ای دارند. آنها بر اساس تصمیمات خود عمل می کنند و در میان مردم محبوب هستند. بعد از یک زمان کوتاه، پدرشان این موضوع را متوجه میشود و تصمیم می گیرد این راز را حفظ کند.
Over time, the situation gets worse and everyone is looking for a final attack. Marie's brother, worried about her sister, hides her at home and says she has been traveling. Marie's father also unites many people and thinks about victory. Eventually, a tough war occurs, and Marie waits for her father and brother. She is worried about losing them.
با گذشت زمان، وضعیت بدتر می شود و همه به دنبال یک نبرد نهایی هستند. برادر ماری، نگران خواهرش است، او را در خانه پنهان می کند و می گوید که به سفر رفته است. پدر ماری نیز بسیاری از مردم را متحد می کند و به پیروزی فکر می کند. در نهایت، یک جنگ سخت رخ می دهد، و ماری منتظر پدر و برادرش است. او نگران این است که انها را از دست بدهد.
With the victory of the people war ends. In this victory, Marie's brother has a big share, but he is severely injured. People are looking for him and do not know who he is. Marie, who understands the situation, is looking for her brother. She writes a letter to her father and takes her brother somewhere in the woods to take care of him.
با پیروزی مردم، جنگ به پایان می رسد. در این پیروزی، برادر ماری سهم بزرگی دارد، اما او به شدت مجروح شده است. مردم به دنبال او هستند و نمی دانند که او چه کسی است. ماری، که وضعیت را میفهد، به دنبال برادرش میرود. او نامه ای به پدرش می نویسد و برادرش را به جایی در جنگل می برد تا از او مراقبت کند.