When Gulliver's sheep went on the rocks near an island he was the only man who got safe to land.
وقتی که کشتی گالیور نزدیک جزیره ای با سخره ها تصادف کرد او تنها مردی بود که سالم به خشکی رسید.
Being very tired, he lay down on the short soft grass and soon fell asleep.
بعلت خستگی، روی علفهای کوتاه نرم دراز کشید و به زودی خوابش برد.
He did not wake up until morning, and then strong to stay he found he could not move.
او تا صبح برنخواست و بعد با کمال تعجب دریافت که نمیتواند حرکت کند.
His arms, his legs, and his whole body had been fastened to the ground with very thin ropes no thicker than the threads.
بازوها، پاها و تمام بدنش به وسیله طنابهای بسیار نازکی که ضخیم تر از نخ نبود به زمین بسته شده بود.
Turning his head a little, Gulliver saw that all around him where hundred of very little man less than six inch tall.
گالیور اندکی سرش را برگرداند و دید صدها نفر مرد کوچک که قدشان کمتر از 6 اینچ بود دورش را احاطه کرده اند.
Some of them seemed to be soldiers, and when he began to brake the threads which he could do very easily, they shot at him with their bows and arrows.
بعضی از آنها سرباز به نظر می آمدند، و وقتی که او شروع به پاره کردن نخ هایی که به آسانی میتوانست پاره کند نمود، آنها با کمان ها و تیرهایشان به طرف او تیراندازی کردند.
The arrows, no bigger than needles, stuck in his hand, and some fell on his face and hurt him.
تیرها که بزرگتر از سوزن نبودند در دست او فرو رفته، بعضی از آنها روی صورت او افتاده به او صدمه زدند.
But when he lay quite steel, the soldiers stopped shooting.
اما وقتی که کاملا بی حرکت دراز کشید، سربازان تیراندازی را متوقف ساختند.
Gulliver was able to make the little men understand that he needed food and drink, and they then claimed on his body and brought him bread, meat and wine.
گالیور توانست به مردان کوچک بفهماند که به غذا و آشامیدنی احتیاج دارد و بعد آنها از بدن وی بالا رفته، برایش نان، گوشت و شراب آوردند.
He was very hungry and thirsty, so he ate and drank all they gave him.
او خیلی گرسنه و تشنه بود، از این رو آنچه را که آنان به وی دادند خورد و نوشید.
But the wine contained something which made him go to sleep, and while he was asleep the little men, with great difficultly got him on to a kind of cart they had made.
ولی شراب شامل چیزی بود که او را به خواب انداخت، و هنگامی که او در خواب بود مردان کوچک، با سختی زیاد او را بر نوعی ارابه که ساخته بودند سوار کردند.